جنگ واقعي جاي ديگري بود و سپاه بايد به جهاد خودکفايي مي رفت و بايد با فقر و بي‌سوادي مبارزه مي کرد و بايد مي ساخت براي مردمي که دِينشان را به انقلاب ادا کرده بودند.


پايگاه بصيرت / گروه حماسه و جهاد/ سيدعلي موسوي


سرزمين آبا واجدادي ما زير چکمه هاي استعمار و استبداد چون مزرعه لم يزرعي شده بود که تخم هيچ در آن رشد و نمو داشت و زير آسمان اين کشور ايرانيان را وحشي ناميده مي شدند و به دشمنانشان حق توحش پرداخت مي‌شد، آن هم نه توسط بيگانگان و غربي ها که توسط خود حاکماني که خود را صاحب مردم مي پنداشتند.


اما ديگر ملت نمي توانست اين حقارت ها را که از سوي مقامات کشور خودشان بر آن ها تحميل مي شد را تحمل کند. ملت از خواب ذلت بيدار شد و بر جاده اراده با مشت گره کرده محکم قدم نهاد و براي رسيدن به آسمان آبي و زمين سرسبز و آزاد خون داد.


آري آزادي و آزادگي حاصل شده بود و جوانان زيادي در راه اهداف جانشان را نثار کرده بودند. اما هيچ تضميني وجود نداشت که دوباره ديکتاتورها بازنگردند و انقلاب مردم را مصادره نکنند. در ميان شور و شوق حضور در هواي آزادي براي حفاظت از اين آزادي جوانان و مردمان اين سرزمين شروع به تاسيس نيرويي براي پاسداري از ارزشهايشان کردند.


مردم نيروي خود را براي حفاظت و پاسداشت انقلابشان بسيج کردند تا هيچ دشمني به خودش اجازه ندهد اين مردم سربلند و آزاده را به بند استبداد و استعمار بکشاند و همه حاکمان زر و زور و تزوير دندان طمع به ايران را از ريشه درآورند. 


تازه اين نيروي تازه تاسيس وخود جوش داشت سازمان و تشکيلات پيدا مي‌کرد و با ساختار سازماني و حاکميتي آشنا مي‌شد و امنيت را در کوي و برزن اقامه مي‌کرد تا مردم اين آب و خاک چند صباحي طعم آزادي را در زير آسمان آبي بچشند که؛


ديوانه اي از قفس پريد.


آن هم ديوانه اي که چون ضحاک ماردوش فقط با خون سيراب مي‌شد.


صدام چون حيواني وحشي به سرزمين آزاد شده اي حمله کرد که مردمانش خوب قدر آزادي و آزادگي را مي‌دانستند، آنها براي به دست آوردن آزادي آن روزهايشان جنگيده بودند و با چنگ و دندان آن را به کف آورده بودند و حاضر بودند براي اين که از انقلابشان و آزادگي و حريتشان در دنيا دفاع کنند تا آخرين قطره خون بجنگند.


حالا نيروهاي مردمي که سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را تشکيل داده بودند همه به سوي جبهه‌ها روان شدن تا براي ايران زمين و مردم مومن آن تا پاي جان پاسداري کنند.


سپاه انقلاب از سال هاي 59 و 60 در جاده هاي خاکي خوزستان، شرهاني، فکه و شلمچه تا سردشت، قصر شيرين و سومار داشت جهاد مي‌کرد.


مردان ميدان عمل همه به ميدان هاي جهاد آمده بودند تا قسم پاسداري از اسلام را در سرزمين ايران در برهه زماني که به اسم خميني شناخته مي‌شد اجرا کنند، مردان و ن پاسداري که لباس سبز جهاد را انتخاب کرده و در سنگرها همه با هم يکدل و يک زبان بودند. مهندس و کارگر، روستايي و شهري، پير و جوان، سرباز و فرمانده و همه و همه بودند تا وحدت را براي هدف مقدس دفاع معنا کنند. الحق که درياي معرفت در جبهه ها موج مي‌زد.


جبهه ها آسمان را خجل کرده بودند، جايگاه خاک هايي که قدمگاه باکري و زين الدين و چمران و همت، علي هاشمي و جهان آرا و پلارک، احمد متوسليان و چيت سازيان، علم الهدي و خيل عظيم پاسداران و جهاد گران بود از همه آسمان ها بالاتر بود.


اينان جهادگران شب و روز بودند و عابدان شب و روز، عابداني که اول از سيم خاردار نفسشان گذشته بودند تا به سيم خاردارهاي دشمن نفوذ کنند.


هشت سال محکم ايستادند، خون دادند و ساختند و شهيد دادند. جنگيدند و استقلال اين کشور را تضمين کردند و پاي برگه آزادي ايران رد خون پاسدار هايي بود که راه رسيدن به قدس را نشان ميدادند. همان پاسدارهايي که در دنيا حسرت يک بار زيارت کربلا و نجف دلشان را آتش زده بود، ولي کربلايشان جبهه بود و امامشان خميني بت شکن.


جنگ تمام شد و در اين جنگ خون پيروز ميدان بود، همان خوني که در سرزمين هاي داغ و تفتيده خوزستان ريخته شده بود تا حدود و صغور اين سرزمين را چونان تير آرش کمانگير ثبت کند.


خون همه يک رنگ داشت از بچه هاي اطلاعات عمليات گرفته تا سپاه مهندسي و سنگر سازي و بهياري همه با هم و در کنار هم جنگيده بودند و پيروزي حاصل شده بود.


اما براي آينده انقلاب بايد خدا ذخايري نگه مي‌داشت تا باز هم بجنگند و اين لباس در تاريخ سبزتر از گذشته بدرخشد. 


آري جنگ تمام شد اما ايران جنگ زده بايد ساخته مي‌شد. و اين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود که پاي در ميدان سازندگي نهاد تا ايران سر از آوار استبداد و استعمار وجنگ بلند کند. 


جنگ پايان يافته بود، اما مردم امنيت مي‌خواستند و بازهم اين سپاه بود که بر آن شد تا امنيت مرزها و دريا ها و پروازها را تامين کند. 




پاسداشت پاسدار




جنگ واقعي جاي ديگري بود و سپاه بايد به جهاد خودکفايي مي رفت و بايد با فقر و بي‌سوادي مبارزه مي کرد و بايد مي ساخت براي مردمي که دِينشان را به انقلاب ادا کرده بودند. 


هنوز لباس خدمت سبز است و خاکي و هنوز نسل مردان جبهه دارند مي‌جنگند، هنوز ادامه راه خرازي و باقري مي‌شود احمد کاظمي و شوشتري و طهراني مقدم؛ 


مردان مردي که هميشه پاسداري مي‌کنند و هميشه آماده جهادند تا به رفقاي شهيدشان بپيوندند. و خدا براي اين مردان درب هاي آسمان را باز نگه داشته تا پاسداشت واقعي پاسدارها به دست خدا رقم بخورد.


جنگ تمام شده بود و روزگار ساختن فرا رسيده بود فرقي نمي کرد زله، فقر زدايي، داستان حمله داعش به قلب تهران همه و همه نشان از اخلاص و ايستادگي دلير مرداني است که براي پاسداري از انقلاب خميني کبير هرکاري لازم باشد انجام خواهند داد و نيش و کنايه هاي بدخواهان اندک خللي در مسيرشان ايجاد نخواهد کرد.


و حالا روزگار مظلوميت فرزندان سبز پوشي که هزارن کيلومتر دورتر از جماران موقع شهادت به خميني لبيک مي‌گويند، همان جوانان خميني نديده اي که پا در راهي مي‌گذارند که آغازگرش خميني کبير بوده است.


اين فرزندان غيور ايران زمين سرچشمه انقلاب خميني را خوب ميشناسند و همه براي يک ارباب پاسداري مي‌دهند، آن‌ها امروز پاسدار خيمه هاي حسيني هستند، همان خيمگاني که ديگر تاريخ آتش گرفتن آنها را نخواهد ديد.




و هنوز سراسر آسمان به اين خاک غبطه مي‌خورد.






منبع: سايت بصيرت


مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : بودند ,انقلاب ,بايد ,مردم ,آزادي ,پاسداري ,پاسداران انقلاب ,انقلاب اسلامي ,کرده بودند ,سپاه پاسداران ,ايران زمين ,پاسداران انقلاب اسلامي ,سپاه پاسداران انقلاب
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پشتِ اَبرهای ِ سیاه باشگاه ورزشی پرسپولیس وبلاگ شخصی فرزاد نوروزی مربی فوتبال روز نوشته‌های من وبلاگ اشیانه کهکشان میراکلس کسب و کار اینترنتی طلوع من Megan